قرآن کریم که کلام خدای عظیم است، دنیا و آنچه در دنیاست، ماده و آنچه به جهان ماده و طبیعت برمی گردد، متاع اندک می داند و می فرماید: متاع الدنیا قلیل. ولی حکمت را «خیر» می داند، آن هم «خیر کثیر» و اگر چیزی را خدای عظیم، خیر بداند و آن را به کثرت وصف کند و بگوید، آن خیر است، روشن خواهد بود که از خیر حقیقی برخوردار است و از دوام واقعی و حقیقی برخوردار خواهد بود. زبان قرآن این است: «خدا حکمت را به هر که لایق بداند، می دهد» و «هر کسی که خدا به او حکمت داد، او از خیر کثیری برخوردار است.»همان طور که قرآن بیان می کند، حکمت را باید از طریق معرفت خدا و شناخت پیام آوران خدا و شناخت انجام آفرینش و به خصوص شناخت انجام مسیر انسان، یعنی توحید، نبوت و معاد کسب کرد، زیرا وقتی قرآن سخن از شناخت خدا می گوید، از حکمت نام می برد. وقتی مسأله معاد را مطرح می کند، وقتی جریان دین را طرح می کند، وقتی جریان رسالت پیام آوران الهی را مطرح می کند، از اینها به عنوان حکمت نام می برد. بنابراین شناخت این ارکان جهان هستی، حکمت خواهد بود و چون قرآن نور است و ویژگی نور آن است که هم خودش ظاهر است و هم ظاهرکننده چیزهای دیگر و با چیزهای دیگر ظاهر نمی شود، چون خودش نور است، حکمت را هم آن چنان روشن کرد که نیازی به روشنگری دیگران نیست.وقتی خدا مسأله توحید را مطرح می کند، می فرماید: «این حکمتی است که خدا به تو وحی فرستاده است.» همان طوری که رسالت، امامت و نبوت را خدا به هر کسی نمی دهد، بلکه به انسان های نمونه و ممتاز مرحمت می کند. حکمت را که شناخت همین ارکان جهان هستی است، به هر کس نمی دهد؛ به آن افراد وارسته ای می دهد که پیرو وارسته انبیا و اولیای الهی باشند. شاگرد مکتب انبیا و اولیای الهی باشند. آن ها را از حکمت برخوردار می کند و شرط برخورداری آن ها هم از حکمت، وارستگی درونی آن هاست. چون قرآن می فرماید: «اگر وارسته بودی، اگر پاک بودی، اگر در برابر وظایف الهی قصور یا تقصیری نداشتی، از آن نورانیتی که همان فرق بین حق و باطل و حکمت حقیقی است، خدا شما را برخوردار می کند.»نمونه افرادی که از این حکمت برخوردارند، در بین شاگردان انبیای الهی فراوان است. یکی از نمونه های بارزی که از این حکمت الهی برخوردار بود و به نوبه خود، بهره امند شد، حکیم مطلع، استاد شهید مرتضی مطهری(رضوان ا... علیه) بود.تا آنجا که بنده با مرحوم مطهری مأنوس بودم و آشنا شدم، در تمام این سنین، محضرش، قلمش، بیانش نشان دهنده بهره مندی وی از حکمت بود. او در شناخت جهان هستی، دقیق و کوشا بود. از شرح صدری برخوردار بود که هر مطلبی را بزودی نمی پذیرفت و هر مطلبی را هم نمی گفت و نمی نوشت. طرز تفکر شهید مطهری این بود که او در بین انحای تعلیم، که تحلیل و ترکیب و تقسیم است، به تحلیل بیشتر توجه می کرد؛ یعنی هر مدعایی را می شکافت و باز می کرد و در بین دو طرف قضیه مورد ادعا، اگر حد وسطی می یافت که بتواند با آن حد وسط برهان تعیینی و حقیقی تشکیل بدهد، آن گاه آن مدعا را می پذیرفت، یا می نوشت و یا می گفت، وگرنه، نه. و اگر چیزی را می خواست اثبات کند، قسمت مهم آن از راه تحلیل بود. یا اگر چیزی را می خواست نهی کند، قسمت مهم آن از راه تحلیل بود. از یک طرف این نعمتی که خدا به او داد، در اثر آن نعمت قبلی بود که از خدا دریافت کرد و آن روح با صفای او بود و ذهن روشن و نقاد و آماده او، و از طرف دیگر، فراهم شدن اساتید بنام و محققین والامقام اسلامی بود، از نظر حکمت اسلامی؛ نظیر رهبرکبیر انقلاب امام خمینی(ره) که مدتی حکمت را خدمت ایشان تلمذ کرد و نظیر استاد علامه طباطبایی(رضوان ا... علیه) که سالیان متمادی حکمت را نزد ایشان فراگرفتند. این گونه استادان و محققان الهی که مسلط بر مطالب فلسفی بودند، ذهن وقاد و روشن ایشان را افروختند و ایشان را خوب بار آوردند.قسمت مهم آشنایی شهید مطهری، همان فلسفه صدرالمتألهین(ملاصدرا) بود، یعنی بر روال حکمت متعالیه. حکمت متعالیه در برابر حکمت مشاء و در کنار حکمت اشراق است. حکمت مشاء را که ارسطو، فارابی، ابن سینا، بهمنیار، عباس لوکری و دیگر حکمایی که در این طرز تفکر سهیماند، نظراتی داشتند، روی استدلال محض پایه گذاری می کنند. فلسفه اشراق را بر مبنای شهود و ریاضت و کشف و مجاهدت درونی پایه گذاری می کنند. ممکن است که حکیم مشاء، مطلبی را با استدلال مغزی ببیند و با برهان فکر بیابد، ولی با دل نبیند. ممکن است در کنار فلسفه اشراق، مطلبی را کسی مشاهده کند، ولی نتواند آن را به قالب برهان درآورد، منطقی کند، یا برهانی بر آن اقامه کند. ولی در حکمت متعالیه که فوق حکمت بحثی است، هم مجاهدات درونی هست و هم استدلال های تحقیقی و منطقی، هم آن براهین عقلی را در پرتو مجاهدت و کشف شهود صحیح که بر مبنای تهذیب نفس از راه ائمه اطهار(ع) است، تقویت می کند و هم آنچه را که در اثر مجاهدت های باطنی؛ از باب: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و مشاهده های درونی یافته اند، می توانند با برهان های عقلی و تحلیل منطقی، مستدل کنند.بسیاری از حکما کوشیدند که بین وجدان و برهان، جمع حاصل کنند، ولی کمتر موفق شدند. آن کس که در این راه کامیاب سربرآورد و پیروز شد، مرحوم صدرالمتألهین(ملاصدرا) بود، که در این قرون اخیر، فلسفه او محور تدریس حوزه های علمیه است و اساتید والامقام حوزه علمیه قم هم آرای اسلامی را به روال فلسفه صدرالمتألهین پیاده می کردند و استاد شهید مطهری(رضوان ا... علیه) هم در این مکتب زحمت های فراوانی کشید، گرچه در فلسفه مشاء بینش خوبی داشت.مهم ترین کتاب های ابن سینا در فلسفه مشاء، همان کتاب «شفا»ی اوست که مرحوم شهید مطهری بر آن کتاب اطلاع کافی داشت و آن را تدریس می کرد. عصاره شفا با بعضی از زواید و نظرات شاگرد ابن سینا به نام بهمنیار در کتاب «التحصیل» آمده است. این کتاب را شهید مطهری تصحیح کرد، تحقیق و تدریس کرد و بر آن پاورقی نوشت. این نشانه تسلط شهید مطهری بر فلسفه مشاء بود. چون در کتاب های صدرالمتألهین به خصوص اسفار رنج های فراوانی برد، هم سطح اسفار را پیش استادان خواند و هم حوزه درس خارج اسفار را پیش استاد علامه طباطبایی گذراند. لذا در جمع بین اشراق و مشاء، از راهنمایی های صدرالمتألهین استفاده های فراوانی نمود و مایه های فراوانی گرفت. استاد در امور عامه- یعنی مسایل کلی وجود- بحث های سنگینی نوشت. بیان استاد علامه در کتاب شریف «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را به خوبی تقریر و تحلیل کرد. آن متن بلند را به صورت گسترده و گویا شرح کرد. تسلط شهید مطهری در فلسفه ملاصدرا در آن کتاب به خوبی مشخص می شود و چون حکمت اسلامی، ریشه قرآنی دارد، بر علم و حکمت های دیگر سیطره یافت. شهید مطهری توانست به مقداری که از ترجمان های آگاه، فلسفه را از غرب به شرق ترجمه کرده اند، از فلسفه غرب آگاهی پیدا کند و آن ها را با تحلیل به مقداری که در دسترس او بود، درک کند.هنر فلسفی شهید مطهری نه تنها این بود که توانست فلسفه ملاصدرا را از استادان بنام بفهمد یا فلسفه غرب را با مطالعه عمیق ادراک کند، بلکه هنر اصلی او این بود که در حوزه فلسفه، صاحب نظر بود؛ همان طوری که استاد علامه طباطبایی(ره) درباره ایشان فرمودند: «اخیراً صاحب نظر شدند. ایشان می توانست بین آنچه از غرب به شرق آمده است و آنچه در خود مشرق ذخیره است، داوری کند و در پرتو آن تحلیل عمیق، اوج فلسفه شرق را با حضیض فلسفه غرب بررسی کند و درست تحلیل کند، زیرا بسیاری از مطالب عمیق جهان بینی که در فلسفه شرق آمده، در فلسفه غرب نیامده و آنچه در فلسفه غرب آمده، به صورت بهتری در فلسفه شرق آمده است.» شهید مطهری می کوشید با برهان ثابت کند که فلسفه هایک ویژن شرق از مدیریت علمی و برهانی برخوردار است. روش رئالیسم استاد علامه را به استثنای مقاله «قوه و فعل» که شرحش چاپ نشد، به خوبی شرح کرد و آن نظرهای استاد را هم که ناظر فلسفه غرب بود، خوب درک کرد. آنچه را که استاد در جلسه درس با بررسی و مقایسه بین دو فلسفه، نظر می داد، خوب فرا می گرفت و آنچه را که استاد علامه در خصوص خلاصه افکار اندیشمندان غرب و تسلط حکمت شرق در جلسات خصوصی بیان می کرد، خوب می یافت و به قلم خوب تقریر می کرد.حضور شهید مطهری در جلسات خصوصی درس استاد علامه برای همه ما تازگی داشت. شبی که استاد مطهری برای شرکت در جلسات خصوصی به قم می آمدند، آن جلسه پربارتر و پربرکت تر بود، زیرا سؤال های عمیقی طرح می کردند که در قبال آن، همه از استاد علامه جواب عمیقی دریافت می کردند و ایشان مایه برکت سؤال بود.خلاصه شهید مطهری به این فکر بود که از جمع جلسه خصوصی استاد با دستی پر برگردد و در مجموع حضورش فروغ تازه ای داشت و وجودش نیز نبوغ تازه ای داشت و اگر کسی به دقت روش رئالیسم استاد علامه طباطبایی را با تقریر و شرح شهید مطهری بنگرد، یک دوره الهیات عمیق را خواهد فهمید، زیرا بسیاری از مطالب با قلم ساده بیان شده و چون آن بزرگوار در حکمت متعالیه ورزیده بود و از وجدان و برهان برخوردار بود و از وارستگیهای درونی، با برهان های مغزی بهره امند بود، می کوشید آن مطالب بلند عقلی را همراه با یک سلسله مسایل علمی و حکمت عملی پیاده کند.در عرفان نظری هم اندیشمند و اهل عمل بود. علاقه او به شرح «اشارات» ابن سینا که توسط محقق طوسی(ره) انجام شده است، فراوان بود. لذا نمط هشتم و نهم و دهم شرح اشارات را خوب بحث می کرد. «مقامات العارفین» و «اسرار آیات» را خوب درس می گفت. وقتی به منزل آمد، برای تدریس در مدرسه سعادت حوزه علمیه قم، مشورت کرد. اینکه برای اولین بار چه درسی را شروع کند و طلاب پذیرای چه سلسله از مطالب هستند و القای چه قسمت از معارف در حوزه سودمندتر است؟ مشورتی که به عمل آمد، در نهایت، «مقامات العارفین» و «اسرار آیات» شرح اشارات انتخاب شد. بنا شد این دو قسمت از شرح اشارات بوعلی را برای طلاب مشتاق در قم بحث کند و بحمدا... بحثی فراگیر و عمیق را شروع کرد که هم از نظر علمی سودمند بود، هم از نظر علمی نافذ. زیرا خودش دلباخته این معارف و علاقه امند به این حقایق بود. سرانجام بار سنگین شهادت را آنچنان بر دوش جان کشید که باید گفت، «رحمهٔا... علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا».